Saturday, April 21, 2007

آینده نو، دیگر نو نمی شود

یک روز از خواب پا می شی ، می بینی رفتی به باد
اینکه اهل آسیایی و می گن جبر جغرافیا و اینکه لنگ در هوایی
آینده نو تعطیل شد ، ما هم آزاد و بیکار.
این متن اس ام اسی است که امروز صبح به دستم رسید . از طرف یکی از دوستانم که در روزنامه آینده نو کار می کرد. امیر قبل از عید به آینده نو رفته بود. در روزنامه قبلی اش به دلیل عوض شدن سردبیر عذر عده ای را خواسته بودند.
همین دو سه روز پیش از تغییر حوزه فعالیتش در روزنامه ابراز رضایت کرد و گفت فکر می کند کار با گروه فرهنگی خیلی مفید و متنوع است و چقدر خوشحال بودم که امیر آن قدر گرفتار است که نمی تواند ترجمه های مرا انجام بدهد.
تماس که گرفتم گفت : بچه ها صبح رفته و با در بسته روبرو شده اند. اوج ناراحتی و آزردگی امیر در همان کلمه آزاد بود. می دانم این آزاد شدن چقدر نگران کننده است. تمام ناراحتیش را در این کلمه حس کردم نه در بیکار و به باد رفته. به همین راحتی آقای وصال بدون اطلاع قبلی و بدون تصفیه حساب حقوقهای قبلی روزنامه را بسته اند.
چه می توانستم بگویم؟ که متناسفم؟ وقتی تاسف من هیچ فایده ای برای هیچ کدام از آن بچه ها ندارد.جای دیگری ابراز تاسف کردم .وقتی عصر موضوع را بین بچه های روزنامه خودمان مطرح کردم و یکی از همکاران گفت : چه بهتر ، روزنامه نبود. همه اش تلکس بود. گفتم : ولی خیلی ها بی کار شدند. جواب داد :آهان از اون نظر، آره خوب
من متاسفم برای خودمان . ما روزنامه نگارها ما که می دانیم هیچ کدام امنیت شغلی نداریم ، ما که همگی دائم نگران تصمیم های دادگاه مطبوعاتیم ولی همچنان با یکدیگر نا مهربانیم گاه از بسته شدن روزنامه ای نه تنها ناراحت نمی شویم ، بلکه ته دلمان خوشحال هم می شویم چون از بچه های آن جا خوشمان نمی آید یا شاید چون قرار بوده ما هم آنجا باشیم ولی قرار تغییر کرده است.
یادم می آید وقتی بچه های شرق روزنامه اعتماد را به دست گرفتند ، یک نفر با افتخار و غرور گفت : بیشتر اعتمادی ها رو ریختیم بیرون آن شخص عضوی از تحریریه یا فنی نبود بلکه نسبتی با سرمایه گذاران داشت ، از انان که دغدغه های ما را ندارند. از امثال او شاید نباید توقع داشت ولی خودمان چطور؟
بارها و بارها همه ما به این روش برخورد و حتی عمل کرده ایم .این که یک نفر به عنوان سردبیر ، دبیر سرویس یا دبیر تحریریه وارد نشریه ای می شود و بدون توجه به موقعیت افراد ، دوستان و اکیپ خودش را جایگزین می کند. و این یعنی افزایش دغدغه و نگرانی برای همه روزنامه نگاران و مطبوعاتی ها. عذر این است که به هر حال هر کس با اکیپ خودش بهتر کار می کند .
نه ، دوستان و همکاران عزیز این دلیل نیست ، این بهانه است ، این یکی از آفات بی شمار روزنامه نگاری ایران است. اسمش همکاری نیست ، باند بازی است . آینده نو بسته شد. امیر و امثال او که عضو باندی نیستند فعلا بیکارند. و کمتر کسی هم دغدغه بچه های فنی و تایپ را خواهد داشت .
دادگاه مطبوعات از یک سو ، سرمایه گذارانی که دنبال منلفع خاص در روزنامه ها هستند از یک سو و خودمان از سویی دیگر تیشه به ریشه می زنیم .

2 comments:

Ben Kahen, ESQ. said...

Zahrah khanoom:

I hope you speak english, but I must add that you write very nicely and I wish I could have typed farsi otherwise I would write my blogs in Farsi.

But again, Nice Article and welcome to blogger

Anonymous said...

salam zohre jan
kheili khob bood.shad bashi azize delam.nasim.